داستان ریحان:خون بس روستا شدم،خان روستا منو به غرامت گرفته بود و هر شب بهم دست درازی میکرد تا اینکه

داستان ریحان:خون بس روستا شدم،خان روستا منو به غرامت گرفته بود و هر شب بهم دست درازی میکرد تا اینکه

revayatgar_shab

داستان واقعی:عروس خون بس شدمو زن یه پیرمرد که پسرش بهم ت..

سرگذشت سمن رخ: خدمتکار خونه خان بودم شب عروسی پسرش یهو توی طویله جلوی دهنمو گرفتنو - قسمت 2

داستاناز(داستانهای عاشقانه قدیمی)

سرگذشت ماه صنم🌻دختر خان زاده از روستاهای مازندران🌻داستان واقعی🌻پارت اول

داستان واقعی: تو حمام خاله م اومد سراغمو می خواست که بشورمش

داستان های فارسی با جاده زندگی

داستان ترنج پارت 1:دختر خان بودم،توسط کسی که نمیشناخت منو دزدیده شدم،وقتی برگشتم به روستا رازی...

revayatgar_shab

داستان واقعی:بغلم کرد و قلبم آرام شد!!

رمان خانه

داستان واقعی:داستان های عاشقانه - سرگذشت دختری به نام گوهر و عروس خون بس شدن بخاطر .. - قسمت اول

داستان های عاشقانه با سحر

داستان واقعی:داستان عاشقانه_کهربا:قسمت1

رمان خانه

داستان واقعی:داستان_عاشقانه کهربا:قسمت3

رمان خانه

داستان واقعی:بی‌نهایت شنیدنی👌🤩

رمان خانه

عاشق خانم برادر زنم شدم.يه روز كه شوهرش نبود رفتم خونه اش و گفتم كه…

Radio dastan zendegi

سرگذشت ماه صنم🌻دختر خان زاده از روستاهای مازندران🌻داستان واقعی🌻پارت سوم

داستان واقعی:این قسمت شوکه کنندست😲

رمان خانه

داستان واقعی:داستان عاشقانه_سرگذشت نهال1

رمان خانه

داستان واقعی: داستان واقعی زندگی دخترِ خونبس ک بخاطر برادرش قربانی شد...

داستانِ شب

سرگذشت ماه صنم🌻دختر خان زاده از روستاهای مازندران🌻داستان واقعی🌻پارت پنجم

داستان سرگذشت باران و لیلا : داستان عشق‌های ممنوعه و لشکرکشی در دل روستا برای ناموس | فصل ۴

رمان و داستان با رادیو هزارشب

داستان واقعی من که عروس خون بس شدم

تلخ و شیرین

فقیری بود به نام رحیم. او در دهکده ای کوچک زندگی می کرد و با انجام کارهای روزانه امرار معاش می کرد.